غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
مـانـدیـم ز دیـدار تو آواره و حـیـران ای عشق خدایی همه ای چشمۀ جوشان! چشمان شقایق همه در راه تو مانده است ای شور غزل در نفـس سـبز بهـاران دیریست در اندیشۀ خود غوطه ورم تا با نام تو آذین شود این سینه به عرفان سرگشته و حیران همه در ورطۀ طوفان ای سـاحـل امـنـیت این شیعه مسلمان زندان جنون گـشته زمین بی نفـس تو برگـرد بیا ما همه چون خیل اسـیران مـولـود تویی وعـدۀ مـوعـود تویی تو برگرد عـدالـت بـنـما؛ ظـلـم بسـوزان تو آیۀ عـشـقی تو هـمـه سـورۀ عـدلی ای نور تـجـلی شـده از صاحب قرآن در حد توان نیست که وصف تو بگویند گر جـمـع شوند و بـنـگـارند دبیـران! |